اگر در واقع دولت وارد ميدان نميشد و جلوي ورود فيلم خارجي را نميگرفت سينما در همان سالهاي اوليه پيروزي انقلاب تقريبا از بين ميرفت. در سالهاي 58 تا 62 كه ما شاهد مديريت منسجم و با برنامهاي نبوديم و سينما در حالت بلاتكليفي به سر ميبرد، با ورود گسترده فيلم خارجي و تسلط انجمن واردكنندگان فيلم، سينماي ايران نميتوانست به توليد كمي برسد. گرچه امكان داشت بعدها يك سينمايي از دل رقابت با فيلم خارجي به وجود بيايد ولي اين سينمايي كه الان شاهدش هستيم نميتوانست حيات بيابد.
اين سينما با ريلگذاري دولتدهه60 تشكيل شد. سينمايي كه با حمايت دولت بين سالهاي 62 تا 71 روي پا ماند. با تغييرات مديريتي سالهاي 71 به بعد هم با وجود برخي تحولات در سياستگذاريها، اهالي سينما همچنان به ريلگذاري قبلي وفادار ماندند. در واقع سينما در اين سالها توسط دولت نگه داشته شد.
با شروع اصلاحات در نيمه دوم دهه70 بهنظر ميرسيد كه قرار است سينما در اختيار مردم قرار گيرد و با بازشدن فضا و تقويت بخش خصوصي سينما به مردم نزديك شده و از شكل بخشنامهاي و تصديگري دولت در همه عرصهها مثل دخالت در اكران و نظام درجهبندي فيلمها، خارج شود. اين اتفاق در 4سال اول دولت اصلاحات رخ داد. به همين دليل سينماي ايران بين سالهاي 76 تا 80 متحول شد.
اين را هم بايد گفت كه اين تحول شامل تمام جريانات فرهنگي و هنري شد. كما اينكه در تئاتر و موسيقي هم اين اتفاق رخ داد يا در عرصه مطبوعات ما شاهد دوران طلايي روزنامهها شديم. البته اين تحول به منزله اين نبود كه سينما از دست دولت خارج شد و سينما از دست دولت خارج نشد. خواسته دولت «تغيير» بود و مسئولان كه آمده بودند خواستهشان تغيير شرايط فرهنگي بود. نتيجه اين تصميم بازشدن فضاي فرهنگي و بوجودآمدن رابطه نزديكتري ميان مردم و عرصه فرهنگ بود.
خواسته دولت باعث شد ما شاهد رشد طبقهاي شويم كه در عرصه اجتماع و فرهنگ نقشآفرين شد. فراموش نكنيم كه همين طبقه بود كه با شركت در انتخابات 2خرداد76، امكان سر كار آمدن اين دولت را فراهم كرد. گرچه از سال 80 دولت تحت فشار نيروهاي مخالف تغييرات در سينما، مجبور شد از خواستههاي خودش عقبنشيني كند اما مطالباتي در سينما نهادينه شد كه اين مطالبات چون در كل جامعه هم نهادينه شده بود ديگر حذفش در سينما خيلي امكانپذير نبود.
نكته اينجا بود كه دولت ميتوانست ابزارهاي كنترلياش را شديدتر كرده و محدوديتهايي براي ورود به برخي عرصهها ايجاد كند ولي برگشت به سال75 ديگر امكانپذير نبود. با اينكه تصور ميشد از سال 84 به بعد با دولت احمدينژاد، عرصه فرهنگ كاملا بسته شود بر خلاف تصور، اين اتفاق به تمامي رخ نداد. در اين دوران، دولت سينما را همچنان در اختيار خود نگه داشت.
نهادهاي حكومتي وارد ميدان شدند تا بتوانند در شرايط جديد، از سينما بهرهاي ببرند كه تا آن موقع بسترش فراهم نشده بود. اما در اين شرايط هم مطالبات ايجادشده در سالهاي اصلاحات به همراه مطالبات جديدي كه محصول دوران تازه بود، اجازه نداد فضاي سينما آن طور كه پيشبيني ميشد، بسته شود.
اين يكي از پارادوكسهاي عجيب سينماي ايران است؛ گر چه به نظر ميرسد سينما دولتي است ولي سينما در شكل محتوايي و موضوعي در موارد زيادي در جهت منافع نهاد نگهدارندهاش گام برنميدارد. در اين سالها نيز همچنان دولت است كه با تغييراتي در روشها و رويكردها، سينماي ايران را سرپا نگهداشته است. سينماي ايران شبيه سينماي اروپاي شرقي نيست كه در دلش سينماي معترض هم وجود داشت ولي 80درصد توليداتش هدايت شده بود.
در حالي كه در ايران 80 درصد توليدات سينمايي غيرهدايتشده است. سينماي ايران، سينماي عجيب و غريبي است كه در دل شرايط پر از تناقض فعاليت ميكند. برخلاف آنچه معمولا ما سينماييها ميگوييم كه دولت بايد پايش را از سينما كنار بكشد و بگذارد شرايط طبيعي حاكم شود اعتقاد دارم اگر اين اتفاق بيفتد سينماي ايران با مشكلات بسيار جدي مواجه ميشود چون اين سينما را تا اين لحظه دولت سرپا نگه داشته است.
- نويسنده و كارگردان سينما
نظر شما